سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
خداوند مرا سخت گیر و آزار دهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگاری آسان گیر برانگیخت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
حرفهای دل شیطان

  نویسنده: شیطان  
 

سلام ...

من شیطانم . آره شیطان !!! عجیبه ؟؟؟

خب راستش منم از اول که این جوری نبودم اما به خاطر یه سری مسایل شیطان شدم . ...

ممکنه بعدا این مسایل رو بگم ممکنه نگم !!! به هر حال فرقی نمی کنه مهم اینه که من الان شیطانم .

اینجا از همه چی می گم ... از خودم ... از زندگی ... از کسایی که می شناسم ... از کسایی که نمی شناسم ... شعر ... داستان ... عکس ...

شاید یه روز حال کردم و راجع به شیطان شدنم گفتم ... شایدم هیچ وقت هیچی نگم ... احتمالش مساویه ...

من شیطانم ... یه شیطان واقعی ...

حالم از آدما به هم می خوره ... البته بی انصافیه که بگم از همه آدما ... واقعا آدم خوبم هست ... ولی سخت پیدا می شه ... اگرم پیدا شه به ما نگاه نمی کنه که ... میره سراغ یکی مثل خودش ...

می دونین چیه ؟؟؟ من رفیق زیاد دارم ... از هر جا ... از هر مدل ... از هر جنسیت ... همشونم کلی مشکل دارن ... منم با اینکه از آدما بدم میاد سعی می کنم تا جایی که بتونم کمکشون کنم ... اما الان ... خودم یه مشکل خیلی بزرگ دارم ... اونم اینه که یه نفر از من کمک می خواد و من نمیتونم بهش کمک کنم ... نه اینکه نخوام ... نه ... معلومه که می خوام ... اما نمی دونم چه جوری ... آخه یه کم واسم تازگی داره ... تا حالا از این مدل مشکلا حل نکردم ...

یه پسری رو میشناسم که بدجوری عاشق یه دختری شده ... !!! اسم دختره یلدا ... اسم پسره کوروش... دختره رو هم میشناسم ... اونم بدجوری عاشق پسره شده ... اما خیلی مغروره ... و خیلی می ترسه ... !!! از اینکه عشقشو از دست بده ... به خاطر همین همیشه داره به این فکر می کنه که چه جوری یه کاری کنه که عشقی که بینشون هست کم بشه ... که بتونه از عشقش جدا شه ... !!!

یلدا واقعا عاشق کوروشه ... اینم می دونه که با حرفاش با ناراحتیاش با لجبازیاش کوروش و عذاب می ده ... اما نمی خواد این کارو بکنه ... آخه یلدا یه کم از این می ترسه که کوروش بهش دروغ بگه ... !!!

امشب کوروش ازم خواست که با یلدا حرف بزنم ... بهش بگم که دست از این کاراش برداره ... یه کم سر عقل بیاد ... یه کم به کوروش اعتماد بیشتری داشته باشه ...

اما من هر چی فکر کردم به نتیجه نرسیدم که چی بگم به این یلدا خانوم که سر عقل بیاد و عشقی که به کوروش داره ابراز کنه ...

میشه شما بهم کمک کنین ؟؟؟ بهم بگین چی بگم که یلدا سر عقل بیاد ... و از اون طرف هم کوروش هم یه کم بیشتر نگرانی ها و ترس های یلدا رو در ک کنه ...

کمکم کنید ...

کمکم کنید ...

کمکم کنید ...  


 
   
سه شنبه 86 اسفند 14 ساعت 10:0 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  تعطیل شد ...
عادلانه است ... نه ؟؟؟
شام امشب ... !!!
عدالت ؟؟؟ ...
[عناوین آرشیوشده]
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل
پیوندهای روزانه

23812: کل بازدید

3 :بازدید امروز

0 :بازدید دیروز

 RSS 

 
آرشیو
 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
حرفهای دل شیطان
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک